گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شرح خطبه حضرت زهرا ( سلام الله علیها )
جلد دوم
زهراي طاهره خلیفه را به محاکمه میکشد



اشاره
و انتم تزعمون- الآن- ان لا ارث لنا!؟ افحکم الجاهلیۀ یبغون و من احسن من الله حکما لقوم یوقنون؟ افلا تعلمون!؟ بلی تجلی لکم
کالشمس الضاحیۀ انی ابنته ایها المسلمون! ءاغلب علی ارثیه!؟ یابن ابیقحافۀ! افی کتاب الله ان ترث اباك و لا ارث ابی؟ لقد جئت
شیئا فریا! افعلی عمد ترکتم کتاب الله و نبذتموه وراء ظهورکم اذ یقول: و ورث سلیمان داوود و قال فی ما اقتص من خبر یحیی بن
زکریا اذ قال: فهب لی من لدنک ولیا یرثنی و یرث من آل یعقوب و قال: و اولوا الارحام بعضهم للذکر مثل حظ الانثیین و قال: إن
ترك خیرا الوصیۀ للوالدین و الاقربین حقا علی المتقین و زعمتم ان لا حظوة لی و لا ارث من ابی!؟ افخصکم الاله بآیۀ اخرج ابی
منها؟ [ صفحه 204 ] ام قد تقولون: ان اهل ملتین لا یتوارثان. اولست انا و ابی من اهل ملۀ واحدة؟ ام انتم اعلم بخصوص القرآن من
ابی و ابن عمی؟ فدونکها مخطومۀ مرحولۀ! تلقاك یوم حشرك فنعم الحکم الله، و الزعیم محمد و الموعد القیامۀ و عند الساعۀ یخسر
المبطلون، و لا ینفعکم اذ تندمون و لکل نبأ مستقر و سوف تعلمون من یأتیه عذاب یخزیه و یحل علیه عذاب مقیم! هماکنون شما
چنین میپندارید که ما را ارثی نیست!؟ آیا در پی حکم جاهلیت هستید؟ چه کسی حکمش از خدا بهتر است (البته) براي کسانی
صفحه 60 از 107
که اهل یقین و باورند؟ آیا نمیدانید (که من دختر پیامبر شما) هستم!؟ آري مانند آفتاب تابان به شما روشن است که من دختر او
(پیامبر گرامی) هستم. اي مسلمانان! آیا رواست که من در میراث پدر خود مغلوب شوم!؟ اي فرزند ابوقحافه! آیا در کتاب خداست
که تو از پدرت ارث ببري و من از پدرم ارث نبرم؟ عجب بهتان بزرگی است! آیا از روي عمد کتاب خدا را ترك گفته و در پشت
[ و در حکایتی که از سرگذشت یحیی بن زکریا نقل فرموده که: [ صفحه 205 « سلیمان از داوود ارث برد » : سر انداختید که میگوید
در کتاب خدا خویشاوندان در » : و فرمود «! خدایا! از جانب خود فرزندي به من ببخش که از من و از آل یعقوب ارث ببرد » : گفت
و « خداوند به شما دربارهي فرزندان توصیه میکند که سهم پسران دو برابر دختران است » : و فرمود « ارث از یکدیگر اولی هستند
اگر شخص مالی را پس از خود باقی گذاشت، براي پدر و مادر و خویشاوندان نزدیک به طور شایسته وصیت کند، این بر » : فرمود
و شما چنین میپندارید که مرا بهرهاي و ارثی از پدرم نیست!؟ آیا خداوند به شما آیهاي نازل کرده و « همهي پرهیزکاران حق است
در آن پدرم را خارج ساخته؟ یا میگویید: من و پدرم پیرو دو مذهب جداگانهاي هستیم و پیروان دو مذهب ارث نمیبرند. آیا من
و پدرم اهل یک دین و ملت نیستیم!؟ آیا شما به خاص قرآن و عامش از پدر و پسر عمویم داناتر هستید!؟ پس بگیر ارث مرا (یا
خلافت را) که همچون مرکب آماده و مهار شده، آمادهي بهرهبرداري است، اما بدان! در روز حشر با تو رو به رو خواهد شد. در
دادگاهی شایسته که داور آن خدا، و به سرپرستی محمد صلی الله علیه و آله، و به هنگام قیامت و در آن روز است که باطلگرایان
در زیان خواهند بود، و آن وقت پشیمانی سودي ندارد. و براي هر خبري قرارگاهی است و بزودي میدانید که چه کسی دچار
[ عذاب خوارکننده و عذابی جاویدان خواهد شد! [ صفحه 206
توضیح مفردات
ابوقحافه: به ضم قاف و حاء بی نقطه: پدر ابوبکر که اسمش عثمان بن عامر بود. فریا: بر وزن غنیا: تهمت بزرگ و عجیب. اقتباس از
« فآتت به قومها قالوا یا مریم لقد جئت شیئا فریا » : آیهي شریفه که یهود به مریم علیهاالسلام که مسیح نوزاد را به دنیا آورد گفتند
فرزند را به سوي قومش آورد که او را در آغوش داشت، گفتند: اي مریم! چه دروغ عجیب و چه امر مهمی را آوردهاي! راغب در
گفته شده: معناي فري؛ یعنی، « قیل معناه عظیما و قیل عجیبا و قیل مصنوعا، و کل ذلک اشارة الی معنی واحد » : مفردات میگوید
عظیم، و نیز عجیب، و نیز به معناي ساختگی، که همه اشاره به یک معناست. ظاهرا مراد راغب دربارهي اعتقاد یهود در مورد مسیح
نوزاد، هر سه معنا جمع است: عجیب بود، بزرگ بود و در عین حال ساختگی. حظوة: با حاء بی نقطه و ظاء با نقطه بر وزن عدة و
حظوة، به ضم حاء وبه کسر آن: محبوبیت و منزلت. حظی بر وزن فعیل؛ یعنی؛ ارجمند و منزلتدار. فدونکها: اسم فعل، به معناي امر
است؛ یعنی، بگیر مرکب و شتر خلافت را! مخطومۀ: مهار شده، از خطمت البعیر؛ یعنی، مهار را بر دماغ شتر زدم. مرحولۀ: افسار زده،
[ و جل شده (آماده). الحکم: داور، حاکم. [ صفحه 207
شرح
در بخش گذشته، موضوع سخن در تصدي ناحق آنان به منصب امامت که عهد و امانت الهی بود، و اینکه دست زدن به چنین
و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من » : کاري عین خروج از دین اسلام و گرفتن دینی غیر از آن است
اینک این قطعه نیز در بیان یک مورد دیگر از بی اعتنایی به احکام قرآن و انداختن به پشت سر میباشد. لازم به تذکر « الخاسرین
است که ادعاي ارث و استدلال به قرآن، بعد از گفتهي آن صدیقهي طاهره علیهاالسلام به اینکه رسول گرامی صلی الله علیه و آله
171 ] و هدیه از طرف پدر بزرگوارش بود، استدلال [ صفحه 209 ] فرمود، و چون آن مواجه با رد شد، با ] « نحله » فدك را به عنوان
اقامهي دعوي ارث- که قرآن به آن شهادت میدهد- از خود دفاع فرمود، و چون آن نیز با نیرنگ جعل حدیث و نسبت دروغ به
صفحه 61 از 107
رسول اکرم صلی الله علیه و آله پس زده شد، ناچار به یکی از مخالفتهاي علنی با حکم الله در قرآن مجید و احیاي رسوم جاهلیت؛
یعنی، محرومیت دختران از میراث پدرشان صورت تحقق یافت اشاره فرمود، که اینک شما حکم کردید ارثی براي ما (اهل البیت)
افحکم الجاهلیۀ یبغون و من احسن من الله حکما لقوم یوقنون؛ آیا (با منع میراث فدك) پس حکم جاهلیت را طلب » : نیست
جملهي شریفه لحن استغاثه و « ایها المسلمون أاغلب علی ارثیه » «؟ میکنی!؟ کیست که حکمش نیکوتر از خدا باشد براي اهل یقین
دادخواهی را دارد؛ یعنی، اي مسلمانان! این گونه دارید نگاه میکنید و ارث مرا میبرند؟ هان! به یاري قرآن برخیزید که قرآن را
زیر پا میگذارند، و این سرآغاز نقطهي انحراف از احکام اسلام است، و طولی نمیکشد که تاریخ بنیاسرائیل تکرار میشود، که
172 ] کلمات و [ صفحه 210 ] احکام قرآن نیز از قرارگاه واقعی ] « یحرفون الکلم عن مواضعه » : در تاریخ بنیاسرائیل قرآن میفرماید
خود منحرف میگردد؛ و این ستم بر من و غصب ارث، سنگ زیربناي آن است که خلیفه آن را بنیانگذاري میکند. زهراي طاهره-
صلوات الله و سلامه علیها- در مسجد نبوي- که بیدادگاه خلیفه باید آن را نامید- ادعاي ارث را با مهارتی که سزاوار مقام والا و
انا فاطمه ابنۀ » : ارجمندش میباشد مطرح فرمود، دعوي در حقیقت، مرکب از صغرا و کبراي قیاس است؛ صورت قیاس چنین است
النبی صلی الله علیه و آله، و کل ابنۀ نبی ترث عن ابیها فانا ارث عن ابی؛ من فاطمه دختر پیامبر اسلام هستم، و هر دختر پیامبري از
در مقام بیان صغراي قیاس، علاوه از معرفی در بخشهاي گذشته که فرمود: «. پدرش میراثبر است، پس من از پدرم ارث میبرم
افلا تعلمون بلی قد تجلی لکم کالشمس » : در این بخش هم فرمود « اعلموا ایها الناس! انی فاطمه و ابی محمد صلی الله علیه و آله »
آیا پس از این معرفیها باز نمیدانید که من دختر پیامبرتان هستم؟ نه بخوبی میدانید و مانند آفتاب درخشان به شما روشن « الضاحیه
است که من (فاطمه) دخترش (پیامبر صلی الله علیه و آله) هستم؛ پس در صغراي قیاس شک و شبههاي باقی نمیماند، اما راجع به
کبراي قیاس که هر دختر پیامبر از پدرش ارث میبرد، دو قسم استدلال فرمود: 1. ارث بردن فرزندان انبیا بالخصوص از پدرانشان،
.2 [ مانند ارث بردن سلیمان بن داوود از پدرش علیهماالسلام و مانند ارث بردن یحیی از زکریا علیهماالسلام است. [ صفحه 211
استدلال به عمومات قرآن در ارث و وصیت که مسلما شامل رسول اکرم صلی الله علیه و آله میشود، و چنانچه با دقت به عبارتهاي
شریفه بنگریم، پی به مهارت میبریم؛ زیرا برحسب مقتضاي طبیعت استدلال، فرمود که متبادر از ارث و اطلاق میراث، همانا میراث
173 ] . آیه ] «. و لله میراث السموات و الارض » : مال و اعیان خارجیه است، چنانچه در آیهي شریفه به این ظهور اطلاقی تصریح شده
در مقام نکوهش بخیلان است میفرماید: براي خداست میراث آسمانها و زمینها؛ و هرگز متبادر از آیات میراث انبیا، میراث مال و
حکمت نیست، هرچند آن هم به استعمال مجازي جایز باشد، چنانچه میبینیم حاضران جلسه و مستمعان خطبه، حتی خود خلیفه
نمود، و این تکلف که مراد از میراث ارث « مخصص » (مدعی) ایرادي از این جهت وارد نساخت، فقط تشبث به آوردن روایت و
و ورث سلیمان » نبوت باشد، تکلفی است که از طرفداران بعدي میباشد که ان شاء الله جواب کافی را شرح خواهیم داد. آیهي
174 ] وجه دلالتش به این بیان است: مراد خداي متعال از ارث، نبوت و علم نیست، زیرا در آیهي دیگر ] « داوود و قال یا ایها الناس
و داوود و سلیمان اذ یحکمان فی الحرث اذ نفشت فیه غنم القوم و کنا لحکمهم شاهدین، ففهمناها سلیمان و کلا آتینا حکما. » : آمده
[ صفحه 212 ] و علما [ 175 ] ؛ به یاد آرید داستان داوود و سلیمان را که هر دو دربارهي مزرعه حکم کردند که در آن مزرعه
پس آن داوري و « گوسفندان قوم شبانه چریدند و ما شاهد حکم آنان بودیم که آن دو پیامبر به هر دو متخاصمان چه حکمی دادند
و مراد از حکم « قضاوت را ما به سلیمان فهماندیم (که چگونه عادلانه قضاوت نماید) و به هر یک از آن دو، حکم و علم دادیم
176 ] ما به یحیی در حالی که طفل بود نبوت را دادیم. ] « و آتیناه الحکم صبیا » : همان نبوت است. همچنین راجع به یحیی میفرماید
نبوت در سلیمان علیهالسلام در حال حیات پدرش موهبت شده بود، دیگر احتیاجی نیست که خدا بفرماید: سلیمان بعد از درگذشت
همان میراث مالی است، چنانچه صدیقهي طاهره اشارت « ورث » داود نبوت را از داود ارث برد. پس به این قرینهي قطعی مراد از
و انی خفت الموالی من ورائی و کانت امرأتی عاقرا فهب لی من لدنک ولیا، یرثنی و » : فرمود. اما ارث یحیی از زکریا که فرمود
صفحه 62 از 107
177 ] من از خویشاوندان و اقاربی که از من ارث میبرند میترسم، و زن من نازاست و از ] « یرث من آل یعقوب و اجعله رب رضیا
او فرزندي ندارم که او وارث من باشد؛ پس از جانب خود ولیی (و جانشینی) به من مرحمت فرما که او از من ارث مالم را ببرد و او
را مورد رضایت خود قرار بده. پر واضح است مقام منیع نبوت در زکریا علیهالسلام مانع از آن است که [ صفحه 213 ] ترسی داشته
باشد که نزدیکانش علم و نبوتش را ارث ببرند (چه شایستگی آن را داشته باشند یا نه) زیرا در صورت اول دادن منصبی از طرف
خداي حکیم به کسی که لیاقت آن را دارد هرگز موجب ترس نمیشود زیرا خدا خود داناست که آن منصب را به چه کسی عنایت
فرماید (الله اعلم حیث یجعل رسالته؛ خدا داناتر است که رسالت خود را در کجا قرار دهد). در صورت دوم و عدم شایستگی، باز
ترس معنا ندارد، زیرا خدا هرگز خلاف حکمت رفتار نمیکند، و مقام شامخ نبوت را به افراد نالایق و نااهل و معصیتکار نمیدهد.
پس بنابراین در هر دو صورت، ترس از انتقال نبوت معنا ندارد، و به این قرینهي قطعیه ثابت میشود که ترس زکریا علیهالسلام از
ارث، انتقال مال بوده که برحسب شریعت از مورث به وارث- اعم از صالح و فاسد، متقی و فاجر- منتقل میشود. پس زکریا
علیهالسلام میترسید که ما ترك او را خویشاوندان ارثبرش صرف در مناهی و معصیت نمایند، لذا از خداي متعال درخواست
فرزندي شایسته بر ارث مالش نمود، چنانچه از تتمهي دعایش (بار الها او را مرضی خود قرار بده) استفاده میشود؛ زیرا درخواست
رب هب لی من ذریتی نبیا و اجعله عاقلا و دینا » : این قید با ارث بردن مسألهي نبوت مناسب نیست، زیرا مانند آن است بگوید
زیرا مرتبهي نبوت، فوق مرتبههاي متوسط و مقام شامخی است که عقل و علم و رشد همه را جامع است، پس درخواست « رشیدا
ذریهي باقیه قرینهي واضحی است که مراد از ارث در فرمایش زکریا: یرثنی و یرث من آل یعقوب، همانا ارث مال است، چنان که
و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله [ 178 ] ؛ و » : شریکۀ القرآن [ صفحه 214 ] - صلوات الله علیها- فرمود. آیه شریفهي
دلالتش به این است که خداي متعال- عز اسمه- در این آیه «. خویشاوندان بعضی از بعضی دیگر در کتاب خدا اولی هستند
شریفهي حق توارث را به خویشاوندان مورث مرحمت فرموده، و قبل از نزول این آیهي شریفه، ارث از جمله آثار و حقوق ولایت و
دوستی در دین بود. پس از آنکه خداوند متعال به اسلام عزت بخشید، به این آیهي شریفه حق توارث با ولایت دینی را نسخ فرمود
و حق ارث را منحصرا به نزدیکان و خویشاوندان، به ترتیب الاقرب فالاقرب مطلقا مقرر فرمود (چه مورث نبی باشد یا غیر نبی) چنان
یوصیکم الله فی اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین [ 179 ] ؛ خداوند شما را دربارهي فرزندانتان » که ظاهر آیه شهادت میدهد. آیه
کتب علیکم الصیام کما کتب علی » : دلالت این مثل دلالت آیات دیگر، مانند .« وصیت میکند: سهم پسر دو برابر سهم دختر است
حرمت علیکم المیتۀ و » 181 ] و یا ] « فمن کان منکم مریضا او علی سفر فعدة من ایام اخر » 180 ] و یا آیهي شریفهي ] « الذین من قبلکم
182 ] بسیار روشن ] « الدم و لحم الخنزیر و ما اهل لغیر الله به و المنخنقۀ و الموقوذة و المتردیۀ و النطیحۀ و ما اکل السبع الا ما ذکیتم
است، در تمام این آیات، [ صفحه 215 ] نبی اکرم صلی الله علیه و آله در تکلیف با دیگران مشارکت داشته و ابدا فرقی بین پیامبر و
امتش نیست؛ چیزي که هست مخاطب در این آیات، شخص شخیص نبی اکرم صلی الله علیه و آله است که هم خود عمل کند و
هم به دیگران از امتش برساند، و به همین جهت اختصاص در خطاب به تکلیف خود پیامبر میرساند که آن بزرگوار از همهي افراد
ان ترك خیرا الوصیۀ للوالدین و الاقربین بالمعروف حقا علی » : دیگر به التزام و امتثال این تکلیفها اولویت دارند. همچنین آیه دیگر
.« المتقین [ 183 ] ؛ اگر مالی باقی بگذارد براي پدر و مادر و نزدیکان به طور پسندیده وصیت نماید، و این حقی است بر پرهیزگاران
این آیهي شریفه در خصوص وصیت به پدر و مادر و خویشاوندان است نه ارث، لکن از امر به وصیت به آن استفاده میشود که
پدر و مادر و خویشاوندان اولویت دارند، و آیه دلالت حتمی دارد که وصیت به وارث جایز است. فقیه محقق، مقداد، میفرماید:
دلالت آیه بر جواز وصیت علاوه بر وارث از این آیه بخوبی ظاهر است، زیرا والدین حتما ارثبر هستند، همان گونه الاقربین شامل »
هر قریب، خواه مانند اولاد وارث باشد یا خویشاوند غیر وارث فعلی، زیرا کلمهي الاقربین جمع محلی به ألف و لام است که افادهي
184 ] . خلاصه اینکه [ صفحه 216 ] این آیهي شریفه افادهي توارث خویشاوندان را مینماید، زیرا از امر به وصیت ] « عموم مینماید
صفحه 63 از 107
به آنان استفاده میشود که آنان از اولویت برخوردار هستند. این آیه هم دلالتش بر ارث به طور عموم است که شامل انبیا
علیهمالسلام خواهد بود. در تتمهي این قسمت به این نکته باید توجه داشت، برخی از متعصبان عامه در دلالت این آیات مناقشاتی
دارند، با اینکه همهي آنها موهون و پایه ندارد، ولی معالوصف علماي امامیه بالاخص غواص بحارالانوار اخبار ائمهي اطهار
علیهمالسلام علامهي مجلسی در فتن و محن بحار [ 185 ] متعرض آنها شده و به نحو احسن جواب داده، شکر الله سعیه و اجزل مثوبته
و اخذ بنا علی منهاجه! متن: زعمتم ان لاحظوة لی و لا ارث من ابی افخصکم الله شرح: در این بخش شریکۀ القرآن- صلوات الله
علیها- براي استوار کردن جوانب استدلال و محکم کردن آن، به اشکالاتی که امکان ورود آن است پرداخته و پاسخ میدهند: ایراد
اول: این ایراد را پس از گرفتن چند اقرار طرح میفرمایند، اول اینکه قبول دارید که عموم و اطلاقات آیه، من و پدرم را شامل
است، زیرا چنانچه اشاره شد، کسی از حاضران از جمله خود خلیفه ایرادي نگرفت که مراد از این آیات، میراث مالی نیست. دوم
اینکه [ صفحه 217 ] قبول دارید که در قرآن کریم آیهي ارثی که مخصوص به شماها باشد و صریحا پدرم را از آن عموم بیرون
و این نکته را با « ورثهي همهي ارث میبرند، بجز نبی اکرم صلی الله علیه و آله » : کرده باشد نیست، و مضمون آیه چنین باشد
افخصکم الله بیان فرمود. سوم اینکه اعتراف دارید من و پدرم اهل دو دین و آیین نیستیم؛ یعنی- العیاذ بالله- من در دین پدرم نباشم
ام تقولون اهل ملتین لا یتوارثان اولست انا و ابی من اهل ملۀ واحدة، آیا » : و به این جهت ارث نبرم، و به این مطلب اشاره فرمود
پس از گرفتن این «؟! میگویید: ما اهل دو دین و آیین هستیم که از همدیگر ارث نمیبرند!؟ آیا من و پدرم اهل یک دین نیستیم
اقرارها، باز جاي اشکال باقی است که همهي مراتب سهگانهي فوق مورد تصدیق است، یعنی قبول دارند که آیه ارث اطلاق دارد و
نیز قبول دارند که پیامبر صلی الله علیه و آله از عموم آیه بیرون نیست و نیز اهل دو آیین نیستند؛ ولی ممکن است گفته شود این
عمومات نیز شامل حضرت فاطمه علیهاالسلام و حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله است، منتها با دلیل منفصل از آیه اثبات میشود:
که عمومات شامل آن بزرگواران نمیشود و آن دلیل هم روایتی است که خلیفه به آن در مقابل حضرت فاطمه علیهاالسلام استناد
میباشند، با یک جملهي کوتاه و پر معنا به پیامد فاسد استناد خلیفه اشاره « اوتیت جوامع الکلم » کرد. یادگار نبوت که نمونه
توضیح آنکه اگر با دلیل منفصل از آیات، اثبات شود که «. ام انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابی و ابن عمی » : میفرماید
مراد از [ صفحه 218 ] عموم آیات غیر از حضرت فاطمه علیهاالسلام و حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله است، از دو حال خارج
نیست: یا این است که رسول الله صلی الله علیه و آله آن مخصص و دلیل منفصل را ابلاغ فرموده و یا نه- و العیاذ بالله- آن را مهمل
گذاشته و ابلاغ نفرموده، و در صورت دوم عدم ابلاغ یا از راه تقصیر بوده و یا قصور، و مراد از قصور؛ یعنی جهل به مخصص است،
و مسلما هر دو صورت در حق رسول گرامی صلی الله علیه و آله محال و ممتنع است، زیرا در صورت اول؛ یعنی، ابلاغ مخصص
بیش از سه قسم نیست: 1. یا به همهي مردم ابلاغ فرموده؛ 2. فقط به اهل بیت علیهمالسلام ابلاغ فرموده و مردم را در جریان
نگذاشته؛ 3. به مردم ابلاغ فرموده و از اهل بیت علیهمالسلام مخفی داشته، هر سه صورت باطل است. اما صورت اولی؛ یعنی، ابلاغ
به همه مردم، موقعیت ایجاب میکرد خلیفه که در روایت خود (متفرد=تنها) بود استشهاد نماید، زیرا در این صورت روایت، متواتر
و در این صورت اصلا خود مردم مجالی به استشهاد خلیفه نمیدادند و در تفویت « فرزندان انبیا از پدرشان ارث نمیبرند » میشد که
کلام خلیفه روایت را از رسول گرامی صلی الله علیه و آله نقل میکردند، در حالی که خلیفه چنین کاري را نکرد، و خود علماي
تخصیص کتاب به خبر » اصول از عامه به این نکته که غیر خلیفه آن روایت را نقل نکرده تصریح میکنند. در بحث اصول در فصل
مثالی که میآورند براي تخصیص، به این روایت خلیفه [ صفحه 219 ] مثال میزنند. خود عایشه نیز به این موضوع اقرار دارد « واحد
که پدرش در این روایت متفرد میباشد. ابنحجر در صواعق، و متقی هندي در کتاب کنزالعمال در بخش فضایل ابوبکر، از
ان الناس اختلفوا فی میراث رسول الله، فما وجدوا عند » : ابوالقاسم بغوي و ابنعساکر از عایشه روایت کردهاند که او در حدیثی گفته
احد من ذلک علما فقال ابوبکر: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول: انا معاشر الانبیاء لا نورث ما ترکناه صدقۀ؛ همانا مردم
صفحه 64 از 107
در میراث رسول الله صلی الله علیه و آله اختلاف کردند، پس روایتی در این مورد از احدي پیدا نکردند. در این هنگام ابوبکر
گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: ما طایفهي پیامبران ارث نمیگذاریم و هرچه از ما باقی بماند صدقه
اما صورت دوم که مخصص را رسول گرامی صلی الله علیه و آله فقط به اهل بیت ابلاغ فرموده لازم میآید- و العیاذ بالله- ؛« است
صدیقهي طاهره علیهاالسلام با یقین به اینکه حقی در فدك ندارد، باز به باطل اقامهي دعوي نماید! و هم مولاي متقیان علیهالسلام
آن بزرگوار را در این باطل تقریر و تثبیت نماید! و نیز پیامبر صلی الله علیه و آله در ابلاغ تقصیر و کوتاهی فرموده باشد، زیرا
مسألهي عمومی را چرا باید به مردم ابلاغ ننماید؟ اما صورت سوم که به مردم ابلاغ نماید و از اهل بیت علیهمالسلام پوشیده
نگهدارد، در این صورت لازم میآید مسألهي به این اهمیت را چگونه از اهل بیت خود علیهمالسلام مخفی بدارد، در حالی که آن
بزرگواران معدن وحی و حاملان احکام میباشند!؟ و [ صفحه 220 ] هیچ مسلمان با انصافی نمیتواند به این مطلب زبان بگشاید.
پس هر سه صورت باطل شد و در نتیجه مقدم این قیاس که بودن مخصص منفصل براي عموم آیات ارث است هم باطل خواهد
ام انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابی و ابن عمی!؟ آیا شما به عموم » : شد، و به این استدلال با بیان فشرده اشاره میفرماید
ابن ابیالحدید به این حقیقت که خلفا با رذالت رفتار کردند تصریح «؟! قرآن و خصوص قرآن از پدر و پسر عمویم آگاهتر هستید
ابنالحدید از بعضی از گذشتگان، کلامی نقل میکند که مضمونش سرزنش و تعجب از موضع دو خلیفه در قبال حضرت » : میکند
و قد کان الاجل ان یمنعهما التکرم عما ارتکباه من بنت » : زهرا علیهاالسلام پس از رحلت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله است
بهترین عمل آن بود که نجابت و بزرگواري آن دو، مانع از این برخورد نابجا با دخت پیامبر صلی الله .« رسول الله فضلا عن الدین
هذا الکلام لاجواب له؛ این » : سپس ابن ابیالحدید میگوید .« علیه و آله میشد، تا چه برسد به اینکه اقتضاي دینداري این است
186 ] . در ذیل گفتار ابنالحدید از بعضی از سلف، سید فقیه اهل بیت، آیۀ الله شرف الدین- اعلی الله درجته- ] «! کلام جوابی ندارد
چنین میفرماید: نه فقط اقتضاي بزرگواري و نجابت ایجاب میکرد که چنین رفتاري [ صفحه 221 ] را با دخت پیامبر گرامی بکنند،
بلکه براساس موازین شرعی قضاوت هم میبایست که حکم را به نفع زهراي اطهر علیهاالسلام صادر میکردند که فدك ملک
فاطمهي طاهره علیهاالسلام میباشد، و این مطلب هرچند موازین شرعی فراوان دارد و بر اهل انصاف پوشیده نیست، اما آنچه که
مهم است و در این مقام کفایت میکند، این است که حاکم محکمه به یقین میدانست که مدعی مسأله در منزلت و مقام، بسیار
عظیم و همطراز مریم علیهاالسلام و برتر از آن است. ابن عبدالبر در کتاب الاستیعاب [ 187 ] در شرح حال صدیقهي طاهره آورده که
آیا خشنود «؟ الاترضین ان تکونی سیدة نساء هذه الامۀ » : رسول اکرم صلی الله علیه و آله به حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود
سید بزرگوار پس از نقل فضایل و مناقب زهراي طاهره از کتابهاي عامه چنین میفرماید: «؟ نمیشوي که سرور زنان عالم باشی
زهراي طاهره را در پیشگاه خداوند منزلت و آبرویی بود که به درستی و صحت ادعایش اطمینان حاصل میشد، به قسمی که ابدا »
احتیاج به شاهد نداشت، چه هرگز زبان مبارکش به باطل گشوده نشده بود، و هرگز به جز حق سخن نمیگفت. پس دعوي چنین
شخصی به تنهایی کافی در صدق ادعاي وي و بلکه چنین ادعایی در حد فوق تمام قرار دارد، و هر کسی که آن بزرگوار را
میشناخت، در این مسأله شک و تردیدي ندارد، و در این سخن که گفتیم: کسی که صدیقه [ صفحه 222 ] طاهره علیهاالسلام را
میشناسد نمیتواند شک کند، حتی خود ابوبکر بهتر از همه به صدق گفتار و صحت مدعایش واقف بود؛ ولی حقیقت مطلب آن
چیزي است که ابن ابیالحدید در اشاره به راز عدم قبول ابوبکر فرمایش حضرت فاطمه علیهاالسلام از آن پرده برمیدارد و
آیا فاطمه » : میگوید که: از استادم علی بن الفارقی، که از بزرگان بغداد و استاد و مدرس در مدرسهي غربی بغداد بود، سؤال کردم
علیهاالسلام در ادعاي خود که فدك نحله (بخشش) بود صادق بود؟ گفت: آري. گفتم: پس چرا ابوبکر با اینکه میدانست فاطمه
علیهاالسلام راست میگوید به گفتهي وي ترتیب اثر نداد؟ در پاسخ تبسمی نمود و پاسخی بسیار ظریف و زیبایی داد، او مردي
بسیار باوقار و کمشوخی و متین بود، او گفت: اگر ابوبکر به مجرد ادعاي فاطمه علیهاالسلام فدك را به وي واگذار میکرد، فردا
صفحه 65 از 107
ناگزیر میشد در مقابل ادعاي خلافت براي همسرش تسلیم شود و او را از مقام خلافت متزلزل کند، زیرا در چنین روزي دیگر هیچ
[188] « گونه عذري از او پذیرفته نمیشد، چه اینکه خود امضا کرده بود که او در ادعایش صادق است و نیازي به گواه دیگر ندارد
و با همین شیوه ابوبکر شهادت مولاي متقیان علیهالسلام را در مورد نحله » : . آنگاه سید بزرگوار شرف الدین چنین ادامه میدهد
بودن فدك براي فاطمه علیهاالسلام رد کرد در حالی که یهودیان خیبر با همه رذالتشان و با آن بلایی که مولا علیهالسلام به سر آنان
آورد ساحت مقدسش را [ صفحه 223 ] از شهادت دروغ منزه دانستند، و نیز با این شیوه و با خلط سخنی به سخن دیگر کسی که
متصرف و صاحب ید بود او را مدعی جلوه داده و مطالبه بینه نمودند! در حالی که میدانیم بینه بر ابوبکر بود که باید میآورد، و
189 ] . مرحوم حجۀ الحق، آیۀ الله علی الاطلاق، حاج شیخ محمد حسین ] «. این مسألهاي بود که در شب برنامهریزي شده بود
اصفهانی- قدسسره- چنین میفرمایند: یا ویلهم قد سألوها البینۀ علی خلاف السنۀ المبینۀ واي بر آنان، از آن بزرگوار بینه مطالبه
فراموش » : کردند! و این عمل آنان برخلاف سنت روشن پیامبر صلی الله علیه و آله است. سپس باز مرحوم شرف الدین میفرماید
شدنی نیست جبههگیري ابوبکر در مقابل فاطمه علیهاالسلام که گفت: من صدق گفتار شما را نمیدانم! در حالی که فرمایش آن
بزرگوار به تنهایی از روشنترین موازین قضایی بود که حکم کند. با قطع نظر از این دلیلهاي روشن، مسلم میشماریم که آن
بزرگوار مثل سایر زنان صالحه در اثبات ادعایش نیاز به بینه دارد. آیا شهادت علی علیهالسلام که برادر پیامبر و منزلتش مانند منزلت
هارون به موسی بود کفایت نمیکرد؟ دیگر بعد از تعین در مرافعات چه چیزي لازم در فصل مرافعه است؟ مگر رسول خدا صلی الله
[ علیه و آله شهادت خزیمۀ بن ثابت را برابر با دو شاهد قرار نداد!؟ و به ذات حق سوگند! علی علیهالسلام در مسألهي [ صفحه 224
شهادت از خزیمه و امثال او شایستهي هر فضیلت بود. باز اگر ما فروتر آمده و بپذیریم که شهادت علی علیهالسلام هم مانند یک نفر
شاهد عادل است، چرا ابوبکر از صدیقهي طاهره نخواست که به جاي شاهد دیگر قسم یاد کند؟ و در صورت خودداري از قسم
ادعایش را رد میکرد. هرگز این موازین را مراعات نکرد و همه را زیر پایش گذاشت؛ آري شهادت امایمن و مولاي متقیان
علیهالسلام را رد کرد، همان طور که ملاحظه میکنید رد یکطرفه و بر اساس تصور و برداشت فردي است، چه اینکه چگونه میتوان
شهادت علی علیهالسلام را نپذیرفت، در حالی که علی علیهالسلام عدل قرآن و با قرآن، و قرآن با او بوده و هرگز از هم جدا
نمیشوند، و او در آیهي مباهله نفس مصطفی صلی الله علیه و آله است، چنانچه شاعر میگوید: و هو فی آیۀ التباهل نفس
المصطفی لیس غیره ایاها و او (علی علیهالسلام) در آیهي مباهله نفس مصطفی و غیر از علی کسی نفس مصطفی نشده است.
شخصیتی این چنین در چنین محاکمهاي شهادتش مردود اعلام میشود! واقعا چه مصیبت بزرگی است که با او رو به رو میشویم و
[ 190 ] . [ صفحه 227 ] «. انا لله و انا الیه راجعون » : باید گفت